مصطفی رحيم پور

گفتگو با استاد مصطفی رحیم پور چهره ماندگار موسیقی گیلان
سفر به سیاهکل، روسیای زیبای بیدرون این امکان را فراهم ساخت تا با استاد مصطفی رحیم پور سیاهکلی دیداری تازه کنیم.
استاد در ابتدا به معرفی و شرح سالها فعالیت هنری خود پرداخت و گفت:
مصطفی رحیم پورهستم٬ متولد سال ۱۳۱۷ از  روستای بیدرون شهرستان سیاهکل، در خانواده ای روستایی به دنیا آمدم ، پدرم موسیقیدان و قاری قرآن و خواننده  چیره دستی بود، دو تن از برادرانم خوانندگان بسیار خوبی بودند، من در همین خانواده چشم به جهان گشودم وکم کم از محضر پدرم که مدت بسیار  کوتاهی ( پنج و نیم سال) باایشان بودم و  بسیار برایم ارزشمند بود ، آموختم و از خواندنش بسیار بهره بردم. با آنکه پنجاه هشت سال داشت ولی  آواز بسیار خوبی میخواند، تعزیه شناس و قاری قرآن هم بود و ردیف های آوازی موسیقی را هم خوب میخواند، در این مدت کوتاه  ( قبل از رفتن به مدرسه) علاقه مند شدم که موسیقی یاد بگیرم و در همین چهار، پنج سالگی زمزمه آواز میکردم، بعد از فوت ایشان در سن هفت  هشت سالگی من زمزمه آواز را در کنار برادرانم محمدرضا ومحمد  ابراهیم رحیم پور که از تعزیه خوانها و ردیف خوان های موسیقی بسیار قوی بودند، شروع کردم . یعنی از آنها خواستم که به من در این راه کمک کنند ، اوایل برایشان جدی نبود ، خنده میکردند و میگفتند تو با این سن کم میخواهی قطعات آوازی یاد بگیری؟ اما آنها که سماجت مرا دیدند سرانجام  کمکم کردند ، اوایل ردیف های تعزیه که آنها میخواندند  را ، من تکرار میکردم، تا به سن  دوازده سالگی  رسیدم ، در این سن من هم شعر گفتن را شروع کردم و هم خواندنم بالا گرفت و توانستم بخوانم، درهمسایگی ما زنده یاد جعفر سهراب حقیقت  که آواز بسیار خوبی میخواندند و  دوست برادرانم  بودند سکونت داشتند ، من گهگاهی  پیش ایشان میرفتم تا زمزمه را  یاد بگیرم، یادگیری من به این صورت نبود که به من آموزش مستقیم دهند .در زمان اجرا، من گوش میدادم تا بتوانم ردیف ها را کاملا یاد بگیرم .تا سن نوزده سالگی که رسما شعر گفتن و خواندن آواز را شروع کردم.
نوزده سالگی من مصادف بود با اولین سال معلمیم در روستای کیاسرا ، همزمان هم معلم بودم هم شعر مینوشتم و هم آواز میخواندم
همان سال منظومه سیصد و شصت بیتی به نام قاصدی را  سروردم که برای من فوق العاده شنیدنی و زیباست .
 
جهت مشاهده کامل تصاویر , روی آنها کلیک نمایید.
وی ادامه داد: یادم می آید چند نفری از طالقان هر ساله می آمدند و نوروزی خوانی قبل از اسلام را میخواندند، آن هم در رجز  چهارگاه
که یک خودنمایی و یک قهرمانی  آمدن بهار  و یک جلوه گری خاصی داشت که بسیار زیبا بود ، در گیلان من متوجه شدم که نوروزی به صورت دشتی و شوشتری خوانده میشد، علت  آن بود که چون آن زمان مردم در فقر و گرسنگی و گرفتاری ها بودند  نوروزی خوانی ما هم تحت تاثیر شرایط قرار گرفت و از آن  چهارگاه به دشتی وشوشتری کشیده شد  که بسیار غمگین بود و محذون خوانده میشد که برایم جای تعجب داشت.
من در موسیقی کنجکاو بودم ، مثلا میدیدم  مادران  در مزرعه میخواندند  یا پدر در باغات میخواند یا مناجاتی که با خدا داشت بسیار زمزه های زیبایی بود، با خود میگفتم این نغمه های قشنگ چگونه از اینها سر میزند ؟
دنبال این قضایا رفتم و متوجه شدم همین ردیف هایی که اینها میخوانند در کتابهای موسیقی مدرن روی نت وارد شده و به این نتیجه رسیدم موسیقی ما برگرفته از همان موسیقی قدیمیست که مردم زمزمه میکردند و خودشان هم شاید نمیدانستند چه میخوانند .
علاقه مندی من به آواز روز به روز بیشتر شد تا اینکه سال 1339 وارد رادیو رشت شدم.
دو سه ترانه خواندم، که مورد برخورد برادرانم قرار گرفت و گفتند چون تو از  خانواده مذهبی هستی، نباید ترانه بخوانی ، آنجا بروی و با موسیقی آشنا شوی، میگفتند  موسیقی آنطور که در اعتقادات ما گفته شده حرام است و باید خواندنت در راستای قرائت قرآن و چاووشی خواندن و .. باشد ، اما من نظرم این بود که موسیقی تفاوتی ندارد. چه چاووشی باشد چه  با ساز باشد، چه بی ساز ، به هر حال زمزمه ای که میشود موسیقی و  نواست
به همین دلیل شکسته بسته ادامه دادم  و مسئله اعتقادات خانواده  مانعم میشد که من خوب پیش روم ، اما به هر صورت گهگاهی به رادیو میرفتم.
تا اینکه تلویزیون آمد
از سال 1344 ما گروهی داشتیم  بیست و دو نفره در رشت به سرپرستی استاد یهیی نیک نواز،  که من خواننده این گروه بودم .به همراه آقای زیباکناری و آقای جوادی و…
همان  زمانها ،  دست به قلم بردم  و درد و دلهای مردم را هم نوشتم
هر رویدادی، اختلافی، نابسامانی یا گرفتاری هایی  که پیش می آمد، هر سوژه ای که پیدا میشد که حاکی از درد و رنج مردم بود را مینوشتم.
دراین مدت نوزده الی بیست شاید بیشتر منظومه نوشتم.
 
 غزل، چهار پاره ، دوبیتی، رباعی،  مثنوی را به زبان گیلکی  نوشتم
دوست داشتم زبان گیلکی در گیلان ترویج پیدا کند و به همه میگفتم فارسی  را فارسی دانها خوب میخوانند، ما باید گیلکی را ترویج دهیم و همیشه حرف من به خانواده ها این بود با فرزندان خود گیلکی صحبت کنید، فارسی را  آموزش و پرورش به بچه ها یاد میدهد ، این زبان مادریست که باید منتقل شود به بچه ها.
در این مدت میخواندم، مینوشتم، تحقیق میکردم ، گاهی هم در شب و شعر ها شرکت میکردم، گاهی هم برای جستجوی زمزمه هایی که در کوهستاها و ییلاقات میشد میرفتم، بعد در همین جستجوها متوجه شدم  که موسیقی گیلان حقیقتا نشعت گرفته از دیلمان است
این استاد برجسته موسیقی گیلان ادامه داد: دیلمانات ما در موسیقی  بسیار غنی هستند وآهنگهای بسیار زیبایی را از قدیم داشتند.
در این مدت دانشجویان وعلاقه مندان زیادی پیش من آمدند ، اما نظر من این است که یادگیری موسیقی نیاز به استعداد دارد، بعضی تنها علاقه مند به موسیقی هستند ،  در این سالها  من بدون چشم داشتی به افراد  مستعد آموزش دادم. چون نظرم این است که وظیفه دارم،  موسیقی قدیم را آموزش دهم، اگر یک جوان  بیست و چند ساله از من هشتاد ساله  موسیقی را یاد بگیرد و ادامه دهد میتواند پنجاه سال دیگر این موسیقی قدیم  ما، فرهنگ کهن ما  را زنده نگه دارد و این برایم بسیار مهم است و خوشبختانه بیش از پانزده ، بیست خواننده موفق را در این مدت معرفی کردم و حتی  شعر و آهنگ را برایشان تهیه میکردم .
در ادامه از استاد پرسیدیم آیا خاطره ای در این سالها فعالیت هنری خود داشته اند که همیشه برایشان زنده و ماندگار است:
ایشان در جواب گفتند بهترین خاطراتم این است که وقتی وارد مجلسی میشدم ، بعد از خواندن ، مورد قبول مردم قرار میگرفت. بسیار برایم خوشحال کننده بود و خدارا شکر میکردم که این نعمت را به من داد ، بدون اینکه کلاسی بروم ، پیش استادی بروم ، بدون اینکه از کسی کمک بگیرم.
 فقط آموزشم  ازطریق  شنیدن صدای  برادران وپدرم و خوانندگان بودو این برایم بسیار خوشحال کننده بود .
وقتی اولین کنسرت را با آقای نیکنواز در کاخ جوانان  رشت دادیم،  من یک دیلمان خواندم که هنوزدر ذهنم هست و بسیار به یاد ماندنیست و برایم جاودان و خاطره انگیز شد.
در این سالها در تمام آثارم ، هم  ترانه و هم  آهنگ از من و تنظیم از اساتید بود.
و به  همین دلیل  مرحوم شیون فومنی همیشه  به شوخی  و با خنده میگفتند ، تو هم میخواهی ترانه بسازی، هم شعربگی، هم آن را بخوانی ؟ شعر را ما بگیم دیگه
این اتفاقات و تشویق های مردم ، اینکه در بین مردم بودم،  بسیار برام خاطره انگیز بوده و هست
و اینکه استادم آقای نیکنواز که تنظیم کننده آهنگهایم بودند فوق العاده از من راضی بودند ، تمام عمر سعی کردم کمال ادب را در موسیقی رعایت کنم.
 
هرگز یادم نیست من در یک جلسه عروسی خوانده باشم  یا در جلساتی که نباید دهان باز کنم سکوت میکردم ، احترام گذار به موسیقی بودم ، این را من یک هدیه الهی میدانم و کفران نعمت کردن از نظر من گناه است ، من حرمت موسیقی را تا به امروز نگه داشتم  و حالا هم راحت مثل دوران جوانی میخوانم چون سعی کردم همیشه از تمام چیزهای منفی دور باشم .
و شاید جالب باشد شنیدنش  برای شما و برای من محترم است ،من در بیشتر سِن ها که برای اجرا میرفتم، وضو میگرفتم ،چون موسیقی برای من یک هدیه الهی بود
—- در ادامه از ایشان  پرسیدیم دیدگاه شما نسبت به  ذهنتی که  خصوصا بین نسل جوان ایجاد شده  و اینکه از نظرشان  موسیقی سنتی و موسیقی فولکلور،  غمناک و افسرده است و پرداختن به آن باعث افسردگی وکسالت میشود چیست؟ واینکه چه راهکاری پیشنهاد میدهند برای تشویق نسل جوان به ادامه دادن مسیر
استاد گفتند ما داریم که با پیشرفت زمان باید پیش رفت ، این نباید دلیل شود که ما  به موسیقی دیگر روی بیاوریم ، میتوانیم همین موسیقی فولکلور را شاد تر بخوانیم یا مثلا آهنگهایی که عزیزان میسازند یا اشعاری که سروده میشود شادآنر باشد یا چهار مضراب بگذارند یا آهنگهای ضربی بگذارند تا بسیار زیبا جلوه دهد  ، باید تلاش کرد که مانع فراموشی موسیقی فولکلور شود .
در همین راستاست که  به بعضی از بچه هایی که می آیند و میگویند میخواهیم بخوانیم، آهنگ و ترانه میدهم بدون چشم داشتی، حتی از کار روزانه ام دست میکشم آهنگ را برایشان زمزمه میکنم، با آنها کار میکنم  تا بخوانند ،چون حفظ موسیقی فولکلور برایم در اولویت است مثل آقای جعفر نصیری از چهارده که من چند ترانه به ایشان دادم و خواندند ،چند ترانه به آقای بابک ربوخه دادم ایشان آهنگسازی کردند و  بچه ها در صدا  و سیما خواندند ، چند آهنگ به آقای وارسته دادم  و دیگر عزیزان .
حرف من هم همیشه به این عزیزان همین است: بخوانید ،اما شادتر بخوانید .
حتی نظرم این است که اشعار قدیمی را با آهنگهای روز تنظیم کنیم تا خوانده شود ، بسیار هم طرفدار دارد .
موسیقی فولکور ما باید حفظ شود ، چه زیباست که آهنگهای قدیم را بهتر و شادتر
بسازیم تا بتوانیم با زمان پیش رویم.
من یقین دارم اگر آستین ما بالا زده شود برای این کار ، موسیقی اصیل ما دوباره به دوران اوج خود باز میگردد.
 استاد شما از همکاری با نسل جوان گفتید، تا ازین طریق  بتواند  موسیقی فولکلور سینه به سینه حفظ شود
 یک اتفاق قشنگی که چند سال پیش رخ داد این بود که شما با  بیژن رحمتی لرد که هنرمند جوانیست همکاری و اجرای صحنه ای  داشتید  ، چطور شد این اتفاق افتاد ، اتفاقی که کمتر در استان گیلان شاهدش بودیم وقبلا  هنرمندان پیشکسوت یک فاصله ای میگذاشتند بین خودشان و هنرمندان جوان، این فاصله چطور شکست  و این اتفاق به وقوع پیوست؟
–  استاد گفتند من در چند فیلم کار کردم ، با آشنایی که با بیژن رحمتی  لرد پیدا کردم و چند جلسه ای با هم زمزمه و آوازی داشتیم ،ایشان نمایشنامه ای آماده کردند به نام قهر و آشتی ، گفتند در نمایشنامه نقش پدر بزرگی هست، پیشنهاد دادند که من این نقش را بازی کنم ،و این نظر بیژن و آقای نظری بود .
–  بیژن،  فولکلور را مدرن  و شیرین میخواند ، به همین خاطر من خیلی خاطرش را میخواهم چون این گونه افراد میتوانند موسیقی سنتی را حفظ کنند و من از او برای حفظ موسیقی سنتی ما تشکر میکنم ، حتی من شنیدم که بیژن در کشورهای دیگر هم برای اجرای موسیقی سنتی رفته و این نشان دهنده درست بودن راه اوست و پیشرفت خواهد کرد  ،  این جای بسی خوشحالیست ، اینجاست که من حیف میدانم کاری از دستم بر بیاید و همراهی نداشته باشم .
-استاد رحیم پور راجع به نوروزی خوانی که به نوعی وی را پرچمدار حفظ این سنت میدانند و آینده نوروزی خوانی در استان گفت:
متاسفانه نوروزی خوانی کم کم دارد منسوخ میشود ، مگر اینکه دوباره تلاش کنیم تا آن را زنده کنیم.
مثلا من چند سال پیش گفتم بیایید نوروزی خوانی قبل از اسلام را بخوانیم ، و این کار را هم عملی کردیم
از آن سالی که اجرایش کردیم همه ساله ایام نوروز پخش میشود و مورد استقبال عموم قرار گرفته است .
قدیم متاسفانه نوروزی را بیشتر  برای گرفتن انعام  کار میکردند ، اما آن کس که  نوروزی خوانی را گذاشت ، یعنی جوشش خون در رگ گیاه را خبر داد ، زمزمه پرندگان را خبر داد ، آمدن بهار را خبر داد، تحول را خبر داد، هدفش پول نبود ، ولی مدتی پیش به سمتی رفت که اجرایش برای گرفتن تخم مرغی یا  انعامی شد ، حالا متاسفانه به سمتی رفته که حتی  به آن هدف  هم نمیخوانند .
اما تا جایی که میدانم اطراف لنگرود و ورودسر باز هم نوروزی خوانی میشود.
وی در پاسخ به این سوال که  بزرگترین آرزوی شما دردنیای موسیقی چیست و دوست دارید چه اتفاقی در موسیقی بیفتد گفت:
آرزوی من این است که موسیقی اصیل ما حفظ شود.
موسیقی اصیل ما نادیده گرفته نشود ، اینکه جوانان ما ضمن خواندن آهنگهای دیگر به فکر موسیقی اصیل ما هم باشند
پیران و اساتید موسیقی ما هم که کناره گیری کردند و خانه نشین شدند حداقل سفارشی به جوانان بکنند که این موسیقی اصیل که هفتاد سال هشتاد سال با آن دسته و پنجه نرم کردیم حالا با بی تفاوتی ما به فراموشی سپرده نشود.
گزارش: هامون مرتضایی
اشتراک گذاری این پست در
اطلاعیه: اطلاعات موجود در مجله اینترنتی سایه بون، از منابع معتبر خارجی تهیه و ترجمه شده است اما جایگزین هیچ‌یک از نسخه‌هایی که پزشکان می‌نویسند، نیست. اگر فکر می‌کنید مشکل پزشکی دارید، لطفاً برای تشخیص و درمان به پزشک مراجعه کنید.

مقالات مرتبط

فیروزه کوبی

فیروزه کوبی یا فیروزه نشانی، هنری است که در طی آن فیروزه های ضایعاتی ناشی از تراش فیروزه به نحو جالب و…

اشتراک گذاری این پست در

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *